رادیو دانشگاه گلرنگ - اولین کارگاه ارزش گذاری استارت آپ ها در 23 و 24 تیرماه 1400 به صورت مجازی و با استقبال و ثبت نام همکاران گروه صنعتی گلرنگ برگزارشد.
کارخانه استارت آپی دانشگاه گلرنگ پس از برگزاری اولین کارگاه ارزش گذاری استارت آپ ها و با توجه به اهمیت فراگیری کارکنان نهادها و سازمان ها با روش ها و عناوین مرتبط با ارزش گذاری دومین کارگاه را در این کارگاه در 28 و 29 مهرماه برگزار خواهد کرد .
نحوه تشکیل کارگاه ارزش گذاری استارت آپ ها
این کارگاه نیز همانند کارگاه اول به صورت مجازی در فضای SKYROOM ، طی مدت 2 روز و مجموعا 8 ساعت برگزار خواهد شد.
گواهینامه حضور در کارگاه
داوطلبان ثبت نام در این کارگاه در صورت کسب امتیازات لازم پس از پایان دوره گواهینامه شرکت در کارگاه را دریافت می کنند. گواهینامه مربوطه از طرف دانشگاه گلرنگ صادر می شود.
امتیازات ویژه
نفرات حاضر در اولین کارگاه ارزش گذاری استارت آپ ها ، درصورت کسب امتیاز بیش از 90% و نیز قبولی در مصاحبه شفاهی ، از امتیاز حضور در گروه ارزش گذاری استارت آپی دانشگاه گلرنگ با هدف تدریس و مشاوره وکوچینگ کسب وکارهای استارت آپی در کارخانه استارت آپی دانشگاه گلرنگ برخوردار خواهند شد.
شماره تماس با مسئول برگزاری کارگاه
علاقمندان جهت کسب اطلاعات بیشتر و یا اخذ کد تخفیف ثبت نام با شماره تلفن های ذیل تماس برقرار فرمایید.
داخلی 116 ۰۲۱۸۸۹۱۸۳۵۱
تعریف و درک مفهوم استارت آپ
تعریفهای بسیاری برای استارتاپ (startup) وجود دارد که هر کدام از آنها ویژگیهای مختلفی را در بر میگیرد. به همین دلیل ما به جای تعریف استارتاپ در یک عبارت کوتاه، درباره مفهوم آن توضیح خواهیم داد
استارتاپ زمانی است که یک ایده خام و جدید پردازش شود، یک یا چند نفر روی آن کار کنند و در نهایت به یک کسب و کار تبدیل شود. این کسب و کار محصولات یا خدماتی ارائه میکند که میتوانند جدیدتر یا متمایز از آنچه در بازار وجود دارد، باشند.
واژه استارتاپ در دیکشنری وبستر، startup به عنوان «کسب و کار کوچک» ترجمه شده است. مطابق با این ترجمه، حتی راه اندازی یک مغازه هم میتواند استارتاپ باشد. اما مرکز کسب و کارهای کوچک آمریکا ویژگیهای دیگری را هم به این تعریف اضافه کرده است و اینگونه به سوال استارتاپ چیست، پاسخ میدهد:
استارتاپ کسب و کار کوچکی است که با استفاده از تکنولوژی کار میکند و پتانسیل زیادی برای رشد کوتاه مدت و رسیدن به درآمد مطلوب دارد.
مطابق با این تعریف، استارتاپها بیشتر از کسب و کارهای کوچک معمولی به جذب سرمایه و نیروی حرفهای نیاز دارند تا بتوانند به رشد مورد نظر خود در بازه زمانی مشخص شده برسند.
آنچه دراین کارگاه آموزش داده می شود
زمانی که قصد ارزش گذاری استارت آپ خود را داریم می بایست مستنداتی را ارائه دهیم، که این مستندات بسته به اینکه کسب و کار ما در چه حوزه ای فعال هست تفاوت های کوچکی دارد. دراین کارگاه فراخواهید گرفت که چگونه این مستندات را تهیه کنید .
این مستندات از سه بخش کلی تشکیل شده است:
قسمت اول:
تحقیقات بازار
چه مسائل و مواردی را بررسی کردید که به این نتیجه رسید این کسب و کار را شروع کنید.
تحلیل فرصت وشناسایی فرصت های جذاب دراین خصوص
تحلیل نیاز بازار به صورت اعداد و ارقام – اندازه بازار (Market Size)دراین مورد به اطلاعات سایت وکانال دانشگاه گلرنگ مراجعه کنید
نمونه های جهانی این کسب و کار
بررسی نمونه های داخلی (رقبا)
مزیت رقابتی کسب و کار ما نسبت به دیگران (تحلیل رقبا) وارایه تحلیلی دراین مورد
قسمت دوم:
اقدامات فنی
داشتن وب سایت و اپلیکیشن و الگوریتم و سیستم های متناسب با آن
رنک گوگل، تعداد بازدید سایت، تعداد دانلود اپلیکیشن
میزان درآمد، هزینه، فروش و نرخ تبدیل – برنامه 3 الی 6 سال آینده
مدارک وتحلیل های فنی استارت آپ مثل DFD[2]
درصد رشد ماهانه، سبد مشتریان متشکل از کسانی که 1- فقط ثبت نام کرده اند 2- کسانی که یک بار خرید انجام داده اند 3- کسانی که بیش از دوبار و بیش از آن خرید انجام داده اند
مجوزهای مربوطه و اخذ آن ها
تعداد نیرو ها و رزومه آنان
موارد ثبتی (شرکت، برند، اپ و …) و مسائل حقوقی و مالیاتی
مشاورین و رزومه آنان
ساختار سهام داری شرکا و سوابق آنها
قسمت سوم:
چشم انداز درآمدی و استراتژی های سال های آینده
جامعه هدف و جامعه آماری (تحلیل رفتار مصرف کننده)
میزان سهم از بازار در آینده
تحلیل عمر کسب و کار
استراتژی خروج
قسمت چهارم
آشنایی با روش های ارزشگذاری استارت آپ ها شامل:
۱. روش ارزشگذاری کارت امتیازدهی (Scorecard method)
۲. روش ارزشگذاری هزینه بازتأسیس (Cost to duplicate method)
۳. روش ارزشگذاری دِیو برکس (Dave Berkus method)
۴. روش ارزشگذاری تجمیع عوامل ریسک (Risk factor summation method)
۵. روش ارزشگذاری همنوایی (Conformity method)
۶. روش ارزشگذاری سرمایهگذار خطرپذیر (VC method)
۷. روش ارزشگذاری نمونهکاوی تحلیلی (Analytical benchmarking method)
۸. روش ارزشگذاری ارزش منصفانه بازار (Fair market value method)
۹. روش ارزشگذاری مقایسهای (Comparables method)
۱۰. روش ارزشگذاری ضرایب (Multiples method)
۱۱. روش ارزشگذاری جریانهای نقد تنزیل شده (Discounted cash flow method)
۱۲. روش ارزشگذاری شیکاگو (First Chicago method)
۱۳. روش ارزشگذاری گزینههای موجود (Real Options method)
14- روش BSC-KSC5 که توسط دبیرخانه جایزه استارت آپ های ایران پیشنهاد شده است
ارزشگذاری استارت آپ ها چگونه انجام می شود؟ ارزشگذاری استارتاپها در مراحل مختلف چطور انجام میشود؟
یکی از مسائل مهمی که به رشد استارت آپ ها کمک میکند، جذب سرمایه است. برای جذب سرمایه و مشخص شدن درصد سود سرمایهگذار لازم است ارزش استارتاپ مشخص باشد. ولی روشهای زیادی برای ارزشگذاری استارتاپها در مراحل مختلف وجود دارد که باعث میشود بحث ارزشگذاری به یکی از چالشهای پیشِ روی جذب سرمایه برای صاحبان استارتاپ تبدیل شود. مخصوصا که ارزشگذاری استارتاپ بیشتر یا کمتر از ارزش واقعی آن هر دو به ضرر استارتاپ است. چرا؟!
ارزشگذاری کمتر از ارزش واقعی استارتاپ (Under-Evaluation)
وقتی یک استارتاپ کمتر از چیزی که باید، ارزشگذاری شود به وضوح ضرر کرده است. چون در قبال پول ثابت، درصد بیشتری به VC داده است. این ممکن است باعث کاهش انگیزهی بنیانگذارها برای ادامهی مسیر و یا دور شدن سایر سرمایهگذارها از راند بعدی سرمایهگذاری شود. تقریبا همهی استارتاپها از این موضوع فراری هستند.
ارزشگذاری بیشتر از ارزش واقعی استارتاپ (Over-Evaluation)
ولی استارتاپها از ارزشگذاری بیشتر از ارزش واقعیشان فراری نیستند و این ممکن است به ضرر خود ایشان تموم شود. مثلا اگر استارتاپی ۵ میلیارد میارزد، ۱۰ میلیارد ارزشگذاری شود به نفع صاحب استارتاپ نیست. منطق ریاضی سادهای پشت این موضوع وجود دارد:
بعد از یک سال ارزش استارتاپ سه برابر میشود. پس اگر در ابتدا ۵ میلیارد ارزشگذاری شده، الان ۱۵ میلیارد تومن میارزد. برای رشد بیشتر ۱۵ میلیارد دیگر در ازای ۵۰درصد سهامش جذب میکند و در نتیجه سرمایهگذار جدید هم خوشحال است.
ولی اگر همین استارتاپ ۱۰ میلیارد ارزشگذاری شود، بعد از یک سال ۳۰ میلیارد میارزد. سرمایهگذاری جدید با ۱۵ میلیارد فقط ۳۳ درصد سهم گیرش میآید که ممکن است چندان مطلوب سرمایهگذار نباشد و به سرمایهگذاری ترغیب نشود.
در مراحل اولیه ممکن است این اتفاقات چیزی را نشان ندهند. ولی وقتی استارتاپی ۴-۵ دور سرمایه جذب میکند و ارقام بالاتر میرود، ارزشگذاری اولیه بیشتر از ارزش استارتاپ، سرمایهگذاری بیشتر را مشکل میکند.
در نتیجه استارتاپهایی که Over Evaluate میشوند در انتهای کار به مشکل جذب سرمایه برمیخورند.
ارزشگذاری بسته به عمر استارتاپ فرق میکند!
ارزش استارتاپی که عمر طولانیتر و سوابق مالی دارد نسبت به استارتاپی که هنوز سابقه مالی ندارد و قرار است بر اساس آیندهی پیشبینی شدهاش ارزشگذاری شود، راحتتر معلوم میشود.
یعنی عمر استارتاپ مشخص کنندهی این است که از چه روشی استفاده شود. معمولا هر چقدر استارتاپ جوانتر باشد از روشهای کیفیتر استفاده میشود و هر چه بالغتر باشد از روشهای کمّیتر.
در ضمن اینکه چندین و چند روش وجود دارد که برای اینکه به ارزش یک استارتاپ برسند، خیلی از این روشها را با هم انجام میدهند. در این مقاله برای هر مرحله از عمر استارتاپ یک روش ارزشگذاری که بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد توصیف میشود.
ارزشگذاری استارتاپهای Later Stage
رای استارتاپهای later Stage یک روش کمّی معروف وجود دارد به اسم روش DCF یاdiscounted cash flow. در این روش عملکرد آیندهی استارتاپ را بر مبنای عملکرد آن تا امروز تخمین میزنند، سپس ارزش سه-پنج سال آیندهی آن را با فرمولهای مشخصی که وجود دارد به زمان حاضر برمیگردانند تا ارزش کنونی آن حساب شود.
واضح است که این روش نیاز دارد که سوابق مالی از استارتاپ در دسترس باشد و به درد استارتاپهایی میخورد که تعداد زیادی یوزر و یا تراکنش (transaction) داشتهاند، مانند اسنپ و دیجی کالا. گاهی از این روش برای ارزشگذاری استارتاپهایی که حداقل یک-دو نوبت روی آنها سرمایهگذاری شده است، نیز استفاده میشود.
روش نیمهکیفی - نیمهکمّی ارزشگذاری استارتاپهای جوانتر
برای استارتاپهای کمی جوانتر، روشهای نیمهکیفی – نیمهکمّی وجود دارد که متد VC از آن جملهاست. در این روش بی رحمانه، ارزشگذاری بسته به VC متفاوت خواهد شد و در ضمن استارتاپ هیچ ایدهای ندارد مبنای ارزشگذاری چه بوده است.
در روش DCF، عدد و رقم ارزش مشخص است و نهایتا ممکن است در میزان رشد احتمالی در روزهای پیشِ رو شک و شبهه وجود داشته باشد. ولی در روش VC این طور نیست، پارامترهای مختلفی دخیل هستند که استارتاپ روی هیچ کدام کنترلی ندارد. در این روش VC انتظار دارد در پنج سال آینده پولی که روی استارتاپ گذاشته است چندین برابر شود و این پیش بینی رو می کنه که این استارتاپ در پنج سال آینده چند دور دیگر سرمایه جذب کند و سهامش رقیق شود، مثلا از ۳۵ به ۲۰ درصد برسد. با توجه به این حدسها و با کمک فرمولهایی که چندان پیچیده نیست، ارزشِ پس از سرمایهگذاری استارتاپ را مشخص میکنند و از روی این ارزش، ارزشِ پیش از سرمایه گذاری آن را حساب میکنند.
استارتاپ نمیداند از نظرِ ذهن VC ارزشش قرار است چند برابر شود و پیشبینی VC را از سهامی که میخواهد نمیداند. در نتیجه یک VC ممکن است ده میلیارد ارزشگذاری کند و دیگری ۱۵ میلیارد.
گاهی ممکن است VC ارزش استارتاپ را بیش از ارزشی که باید تخمین بزند، چون دوست دارد استارتاپی مشابه را در پورتفوی یا سبد سرمایهگذاری خود داشته باشد. چنین مواقعی نظر VC در ارزش استارتاپ تاثیر میگذارد که به نفع استارتاپ نیست.
در ضمن برای VC سبد سرمایهاش ارزش دارد و نه یک دو استارتاپ داخلش، و VC دنبال این است که بازده سبدش را بالا ببرد و نه الزاما رشدِ یک-دو استارتاپ را. در نتیجه ممکن است از یک جایی به بعد تزریق سرمایه به یک استارتاپ را متوقف کند که بازده سبدش را بالا ببرد، ولو به قیمت شکست آن استارتاپ.
ارزشگذاری استارتاپهای Early Stage
روشهای کیفیتری مثل برکوس (Berkus) هستند که برای استارتاپها در مراحل اولیه موثر هستند و همین طور روشهایی که از برکوس منشعب میشوند، مثل آنالیز ریسک و یا روشهای Scorecard و ....
این روشها مبتنی بر ارزش تیم، ایده و اجرای یک استارتاپ Seed Stage یا Early Stage هستند. در ضمن در این روش نیاز است که استارتاپ را با نمونههای داخل و خارج کشور مقایسه کنند و بازار آن را بسنجند.
در مراحل اولیه، خیلیها روش برکوس را روش موثر میدانند. ولی یک روش ابداعی-اکتشافی هم وجود دارد که در حال استفاده است ولی ممکن است در مستندات آنراپیدا نکنید: روش مذاکره.
کسانی که میخواهند در دور اول در یک استارتاپ سرمایهگذاری کنند به دلایل مشخص حاضر نیستند زیر ۳۵ درصد از استارتاپ داشته باشند. از طرف دیگر مشخص است استارتاپ چقدر پول لازم دارد، مثلا استارتاپ ۳۰۰ میلیون تومان در راند اول سرمایهگذاری لازم دارد.
پس ارزش ۳۵ درصد سهم برابر با مبلغ سرمایه مورد نیاز تقسیم بر post money . از طرفی post money برابر است با مجموع pre money و پولی که در این راند جذب شده است. پس به یک فرمول ساده و قابل محاسبه میرسیم. ۳۵درصد مساوی است با Invest تقسیم بر Pre money + Invest و تنها چیزی که مشخص نیست Pre Money است که حسابش میکنیم.
خیلی از استارتاپها این روش را پذیرفتند و سعی میکنند مبلغ Invest خودشان را بالا ببرند و بتوانند ارزش بالاتری کسب کنند.
ملاحظاتی درارزش گذاری استارت آپ ها
ارزشگذاری استارتاپ نه تنها برای سرمایهگذاران اهمیت بسیاری دارد؛ بلکه بازتاب واقعبینانهای از مجموعهی تلاشهای هر کارآفرین را به خودِ او ارائه میکند.
کسبوکارها هرگز بهسادگی و طبق فرمولی معین ارزشگذاری نمیشوند. وقتی از استارتاپهایی صحبت میکنیم که هنوز به سودآوری نرسیدهاند یا درآمدزایی کمی دارند و درهرصورت، با آیندهی نامعلومی مواجهاند، بحث ارزشگذاری سختتر هم میشود. معمولا ارزش شرکتهای بالغ که درآمد تثبیتشدهای دارند، براساس عواملی نظیر نرخ سود، مالیات، نرخ تنزیل و استهلاک تعیین میشود. بااینحال، طبیعتا در کسبوکارهای تازهتأسیس، نمیتوان به چنین پارامترهایی مراجعه کرد.
اگر استارتاپ یا کسبوکار کوچکی را اداره میکنید و بهدنبال جذب سرمایهگذار هستید یا برعکس، سرمایهگذاری هستید که میخواهید پول خود را روی استارتاپی سرمایهگذاری کنید، بهتر است با روشهای رایج ارزشگذاری آشنا شوید. درعینحال، توصیه میکنیم هرگز خودتان را به یک رویکرد محدود نکنید؛ زیرا هیچیک از روشهای ارزشگذاری بهتنهایی تمامی عوامل واقعی تأثیرگذار را پوشش نمیدهند.
ارزشگذاری استارتاپ تلفیقی از علم و هنر است و البته محاسبات بخش علمی آن، بسیار آسانتر پیش میرود. چرا کارشناسان ارزشگذاری استارتاپها را هنر میدانند؟ هنر، پدیدهای ذهنی و درونی است و وقتی به ارزش واقعی هر کسبوکار اشاره میکنیم، باید به پرسشهای پاسخ دهیم که با مقیاسها و متریکهای کمّی محاسبهشدنی نیستند. بهعنوان مثال، تیم شما چقدر قوی است؟ با چه احتمالی لیدهای فعلی خود را مشتریان آینده میبینید؟ فناوریتان تا چه حد نوآورانه است؟
بااینحال پیش از ارزشگذاری هر کسبوکار، باید به مجموعهای از سیگنالهای مثبت و منفی توجه کنیم:
سیگنالهای مثبت
کشش: آیا استارتاپ مدنظر مشتری دارد؟ اگر استارتاپ درحالتوسعهی پورتفولیوی مشتریانش باشد، بخت دریافت سرمایهی بیشتری خواهد داشت.
پروتوتایپ: تولید پروتوتایپ حاکی از آن است که این استارتاپ تاحدودی در مرحلهی اجرایی موفق بوده و درحالحرکت بهسمت بازار و عرضهی محصول فیزیکی است. این امر برای سرمایهگذاران اهمیت بسیاری دارد.
عرضه و تقاضای فاندینگ فعلی: اگر تعداد کسبوکارهایی که بهدنبال جذب سرمایهگذار هستند، از تعداد سرمایهگذاران بیشتر باشد، این موضوع روی ارزش استارتاپتان تأثیر میگذارد. بهعلاوه، چنین شرایطی احتمالا به ناامیدی صاحبان کسبوکار از دریافت سرمایه و درخواست سهم بیشتر سرمایهگذاران منجر میشود.
کانالهای توزیع: توزیع یکی از استراتژیهای مهم استارتاپ است که متأسفانه کارآفرینان آن را جدی نمیگیرند. وقتی کانالهای توزیع کسبوکار بهخوبی و مؤثر کار میکنند، ارزش استارتاپ مسلما افزایش مییابد.
درآمدها: جریانهای مختلف درآمدی، مخصوصا برای شرکتهایی که محصولشان مخاطبان B2B و B2C را هدف قرار میدهد؛ یعنی پرداختهای مکرری ازطرف مشتریان دارد و بینهایت ارزشمند است.
شهرت و اعتبار: آیا بنیانگذار یا تیم او سابقهی درخشانی در ارائهی ایدههای خوب و اجرای آنها و واردشدن به مرحلهی بازار دارد؟ آیا محصول این استارتاپ هماکنون از شهرت خوبی برخوردار است؟ این ویژگیها ارزش استارتاپ را افزایش میدهند؛ حتی در وضعیتی که هنوز هیچ کششی وجود ندارد.
زمانبندی صنعت: اگر کسبوکار مدنظر در حوزهی صنعتی پرطرفدار و پررونق، مانند بازیهای موبایل یا فینتک فعالیت کند، سرمایهگذاران مبلغ بیشتری روی آن سرمایهگذاری میکنند. بهعبارتدیگر، اگر استارتاپ در یکی از صنایع باب روز فعالیت کند، ارزش بیشتری خواهد داشت.
سیگنالهای منفی
بخش اجرایی ضعیف: اگر استارتاپ به بخشی تعلق دارد که هماکنون سطوح عملکرد خوبی نشان نمیدهد، سرمایهگذاران علاقهی خود را به کل آن بخش از دست میدهند. البته، این موضوع قاعدهای کلی نیست.
تیم مدیریتی ضعیف: اگر تیم مدیریتی سوابق درخشانی در کارنامهشان نداشته باشد یا از شهرت و اعتبار خوبی برخوردار نباشد، این امر برای سرمایهگذاران سیگنالی منفی محسوب میشود.
بازارهای رقابتی و اشباع: برخی از بازارها تاحد بسیار زیادی رقابتی و اشباع هستند. استارتاپی که قصد دارد به چنین بازارهایی وارد شود، با بازیگرانی باید رقابت کند که تیم قدرتمند و درآمدزایی تثبیتشدهای دارند. سرمایهگذاران علاقهی زیادی به سرمایهگذاری روی این استارتاپها ندارند؛ بهجز در حالاتی که مدل کسبوکار یا ایدهی محصول واقعا ساختارشکن و متحولکنندهی بازار باشد.
محصول ناقص: اگر محصول هنوز بهخوبی کار نمیکند یا بازار برای عرضهی آن آمادگی ندارد، بهوضوح با سیگنال منفی مواجهایم. بهعلاوه، وقتی محصولی غیرقانونی است یا با احتمال خطرهای قانونی روبهرو است و بهطورکلی هیچ کششی ندارد، ارزش استارتاپ بهشدت با شکوتردید مواجه میشود.
حاشیهی سود کم: معمولا شرکتهایی که حاشیههای درآمدی کمی دارند، به جریان درآمدی بیشتری باید دست پیدا کنند تا از خطر پرداختنشدن و جدالهای قانونی دور بمانند؛ زیرا در این حالت، سودآوری و احتمال سرمایهگذاری مجدد کمتر است. بعضی از صنایع، مانند عمدهفروشیها، با حاشیههای درآمدی کم و نبود تحرک سرمایه روبهرو هستند. همین امر آنها را به سوژههایی غیرجذاب برای سرمایهگذاران تبدیل میکند.
نبود برنامهریزی مالی: برخی از بنیانگذاران وقتی درمعرض اتمام سرمایهشان قرار میگیرند و به پول نیاز پیدا میکنند، بدون رویکرد و برنامهریزی مالی، سریعا وارد بازار جذب سرمایه میشوند. برای اغلب سرمایهگذاران این موضوع زنگ خطر جدی محسوب میشود.
چه روشی را برای ارزشگذاری استارتاپ انتخاب کنیم؟
ارزشگذاریها فقط برآوردهایی هستند که از فرایندی رسمی و مشخص حاصل شدهاند. همانطورکه مشاهده کردید، راههای زیادی برای ارزشگذاری استارتاپ معرفی شدهاند و هیچ قانون خاصی برای انتخاب یکی از آنها وجود ندارد. در ابتدای این مطلب اشاره کردیم ترجیحا ارزشگذاری استارتاپ را به یک روش محدود نکنید؛ زیرا ترکیب این روشها با لحاظکردن عوامل مؤثر متنوعتر، ارزیابی دقیقتری دراختیارتان میگذارند. واقعیت این است که ارزشگذاری (Valuations) ارزش دقیق شرکت یا استارتاپ را نشان نمیدهد. روشهای گفتهشده در این مطلب صرفا ایدهای کلی به شما میدهند که براساس آن، قیمت تقریبی استارتاپ خود را متوجه میشوید. همچنین درمییابید درخواست چه میزان سرمایه از سرمایهگذاران منطقی است. افزونبراین، فراموش نکنید عواملی مانند صنعت، ایده، رقابت، موقعیت جغرافیایی و عوامل مهم دیگر را نیز در ارزیابی خود لحاظ کنید.
تعیین ارزش یک استارت آپ از نگاه سرمایه گذاران
برای اینکه معلوم شود یک استارتاپ یا همان کسب و کار نوپا چقدر ارزش دارد، سرمایه گذارها از روش های مختلفی استفاده می کنند.
اصلا به اعتقاد بسیاری، تعیین ارزش واقعی استارتاپ ها خود یک هنر است، اما این هم مثل هر هنر دیگری نیازمند بهترین شیوه ها و روش ها برای اندازه گیری است. برای تعیین ارزش پولی یک استارتاپ، آن هم در دنیای مدرن سرمایه گذاری، روش ها و رویکردهای گوناگونی وجود دارد که هریک خود را بهترین می دانند.
در این روش ها از عوامل گوناگونی کمک گرفته می شود تا ارزش پولی یک استارتاپ به ارزش واقعی اش نزدیک تر شود. بعضی شاخص ها و ارزش ها در این مسیر اندازه گیری و با هم مقایسه می شوند تا بتوان درباره سرمایه گذاری روی آنها تصمیم مطمئن تری گرفت.
در دنیای امروز شرکت های بزرگ زیادی هستند که اول یک استارتاپ کوچک بودند اما به مرور با کاردانی مدیران و اعتماد سرمایه گذارها به برندهای بزرگ تبدیل شده اند. این برندها هنوز هم اگر سهام خود را در بورس عرضه نکرده باشند، به عنوان استارتاپ معرفی شده و در دسته آنها قرار می گیرند.
مراحل مختلف، رویکردهای متفاوت
تعیین ارزش عمومی، بهترین شیوه ای است که برای تعیین ارزش یک شرکت، استارتاپ یا شرکت نوپا استفاده می شود. اما در سال های گذشته، حرفه ای ها و تحلیلگران دنیای سرمایه گذاران از روش های متفاوتی برای ارزش گذاری شرکت ها استفاده کرده اند. گام نخست این است که سرمایه گذارن معتقدند که روش های تعیین ارزش کسب وکارهای نوپا با محاسبه ارزش مالی شرکت های بزرگ متفاوت است و باید تفاوت داشته باشد چون سرمایه گذاری روی استارتاپ یک کار ریسکی و غیرقابل پیش بینی است.
این روش های ارزش گذاری این واقعیت را نشان می دهد که طرح کسب وکار، استراتژی و نتایج کار در بازه های زمانی روزانه تغییر می کند. بنابراین روش ارزش گذاری بر یک کسب وکار براساس فاکتورهایی تنظیم می شوند که منجر به موفقیت احتمالی آن استارتاپ می شوند. در این میان دو روش وجود دارد که بیشتر از فاکتورهای دیگر مورد توجه قرار گرفته است.
روش محاسبه «ارزش دارایی ها» در کنار هم
کسانی که می خواهند ارزش یک کسب وکار را محاسبه کنند، به فاکتور «ارزش دفتری» برای محاسبه ثروت آن شرکت توجه نشان می دهند. ارزش دفتری به ذات یعنی مجموع ارزش دارایی هایی که یک شرکت دارد.
این دارایی شامل دارایی های ثابت و غیرثابت است، اما اغلب به ویژه برای شرکت های نوپا، «ارزش شهرت تجاری» را شامل نمی شود. ارزش شهرت تجاری یعنی همه دارایی های غیرثابت یا غیرقابل دیدن که در هیچ دسته بندی دیگری وجود ندارد.
این فاکتور تنها زمانی قابل تشخیص است که یک شرکت آن را کسب کند. به همین دلیل معمولا ارزش دفتری معمولا کمتر از «ارزش کسب» آن است. ارزش کسب یعنی درک نسبی که خریدار از ارزش کالا یا خدمات پس از مصرف آن به دست می آورد. این دقیقا همان چیزی است که سرمایه گذارها علاقه مند هستند میزان آن را کشف کنند.
برای محاسبه ارزش شهرت تجاری و در نتیجه ارزش کل کسب وکار، این روش ها مجموع دارایی های یک شرکت را در بیشترین محدوده ممکن می سنجند. برای مثال، دانش و تجربه تیم قطعا اصلی ترین دارایی های یک شرکت هستند. حتی اگر در ترازنامه نام و نشانی از این دو سرمایه وجود نداشته باشد.
علاوه بر این، هم افزایی نیز از آن چیزهایی است که محاسبه نمی شود. اگر برای مثال یک شرکت صاحب دو اختراع باشد، در ترازنامه آن هزینه های دستیابی به آن نیز گنجانده می شود. سرمایه گذار به همه اینها توجه کرده و به چشم انداز شرکت و دلایل سرمایه گذاری در کنار سایر مسائل اهمیت می دهد. اگر چشم انداز شرکت روشن و قدرتمندانه به نظر برسد و اختراع های ثبت شده نیز در کسب وکار محوریت داشته باشند، ارزش شرکت بسیار بالاتر از هزینه خرید آن می شود.
روش محاسبه قابلیت مقایسه
روش دومی که سرمایه گذارها برای ارزش گذاری بر یک کسب وکار استفاده می کنند، قابلیت مقایسه است که در بازار سهام زیاد آن را می بینید. به طور میانگین اگر دارایی به درستی قیمت گذاری و برای قیمت گذاری به ویژگی های کلیدی دقیق توجه شود، سرمایه گذارها می توانند نزدیک ترین قیمت به قیمت واقعی شرکت را بیابند.برهمین اساس، قیمت راه اندازی استارتاپ هم باید با توجه کردن به همان ویژگی های کلیدی تعیین شود.
در این صورت هزینه های راه اندازی هم در نزدیکی های هزینه های واقعی محاسبه می شوند. به عبارت دیگر، اگر میانگین ارزش یک استارتاپ که دارایی طرح اولیه اش یک میلیون دلار می ارزد، خود استارتاپ هم باید به همین اندازه ارزش داشته باشد. اگر سایر فاکتورها بهتر باشد، ارزش بالاتر و اگر بدتر باشد ارزش مالی استارتاپ هم پایین تر می آید.
وقتی یک شرکت در مسیر رشد قرار می گیرد، ریسک و خطر آن به مرور کمتر شده و پیش بینی های مالی درباره آن شرکت کمتر با اشتباه و عدم قطعیت همراه خواهد بود. به همین دلیل هرچه شرکت رشد بهتر و بیشتری داشته باشد، روش های مالی و طرح های گوناگون مهم تر شده و ارزش کیفی استارتاپ بالاتر می رود. اما در استارتاپ ها یا همان کسب وکارهای نوپا فرصت برای طرح ریزی هست.
این فرصت به دلایل زیادی برای استارتاپ ها وجود دارد. یکی از مهم ترین دلایل این است که صاحب کسب وکار به سرمایه گذار نشان می دهد که می داند هدفش چیست و باز می داند که با اعداد و ارقام (یا همان پول سرمایه گذار) می خواهد چکار کند.
و پیشنهاد ما از رادیو دانشگاه گلرنگ به شما :
استفاده از فرصت حضور در " دومین کارگاه ارزش گذاری استارت آپ ها "در دانشگاه گلرنگ را از دست ندهید .
دیدگاه خود را بنویسید