رادیو دانشگاه گلرنگ - هر کسب و کار یا سازمان موفقی الزاما از مدل های مشابه رهبری برای رسیدن به این موفقیت پیروی نمی کنند.ساختارهای متفاوت روشهای متفاوت مدیریتی را طلب میکنند .
در ادامه برای پی بردن به سبک های رهبری های متفاوت به بررسی سبک رهبری ایلان ماسک و جف بزوس می پردازیم.
رهبری و مدیریت جف بزوس و ایلان ماسک
وقتی با نیروهای فعال در شرکت جف بزوس و ایلان ماسک صحبت میکنیم و عملکرد هر دو را دقیقتر بررسی میکنیم، با وجود شباهتها، تناقضهایی هم در روشهای کاریشان میبینیم. در واقع، تفاوتها و شباهتهایی میان این دو مدیر و رهبر بزرگ وجود دارد که مطالعهٔ آنها خالی از لطف نیست.
هر دو با به کارگیری ایدههای خلاقانه توانستهاند ایدهها را به مرحلهٔ اجرا و عمل برسانند. در واقع، آنها سعی کردهاند با بهرهگیری شایسته از منابع، ظرفیتها را در جهت عملیکردن ایدههای خلاقانه و نو به کار بگیرند. ایدههایی که این افراد به اجرا درآوردهاند، بسیار جسورانه و خلاقانه است.
جف بزوس/مدیر شرکت آمازون و بلو اورجین
یکی از مهم ترین اقداماتی که در آمازون انجام میشود، بر اساس تقاضای مشتریان تولید و توزیع کالاها صورت میگیرد پس تقاضای مشتری در اولویت است و بزوس بدنبال «حل مشکلات فعلی مشتریان» خود میباشد.
ایلان ماسک/مدیر شرکت تسلا و اسپیکس ایکس
ایلان ماسک از روش «آینده تکنولوژی»برای مشتریانش استفاده میکند، بجای مشتریان خود از محصولات استفاده کرده و تصمیم میگیرد. در واقع ایلان ماسک به به دنبال رفع خواستههای آیندهی افراد با توجه به سرعت تکنولوژی است.
تفاوتی که بین این دو سبک رهبری وجود دارد چیست؟
جف بزوس به تمامی ایده ها اجازه ورود به مرحلهی بررسی را میدهد، انتخاب بزوس بر روی گام های تدریجی است، این در حالی است که ایلان ماسک گام بلند را برمیدارد، سپس برای آن برنامه ریزی و حرکت میکند.
در واقع بزوس با سنجش و مطالعه در مورد آنچه که قرار است اتفاق بیفتد ، تصمیم میگیرد، این در حالی است که ایلان ماسک بهخوبی میداند که ترسیم آینده ای فوق العاده و هیجان انگیز میتواند افراد را به خود جذب کند.
در نتیجه چنین آینده ای، هم مشتریان و هم سرمایهگذاران را به خود جلب میکند. در نتیجه به تمامی اهداف و برنامه ریزی های مورد نظر میتوان رسید.
نظر همکاران دربارهٔ مدیریت ایلان ماسک
یکی از مدیران پیشین شرکت تسلا میگوید: «من فکر میکنم که ایلان از راهبرد استیو جابز بهره میگیرد. همان راهبردی که طی آن ایلان میداند، بازار به چه سمت و سویی خواهد رفت. در واقع، ایلان بهتر از مشتریان به نیازها و خواستههایشان آگاه است. به همین خاطر است که به آنچه مشتریان هنوز نمیدانند به آن نیاز دارند، بیشتر توجه میکند و کمتر پیگیر خواستههای فعلیشان است».
پس ایلان ماسک بهدنبال حل مشکلاتی است که بهخاطر محدودیتهای فعلی تکنولوژی بیپاسخ ماندهاند. او از روش برهان حرکت یا برهان محرک اول که نخستین بار از سوی ارسطو بیان و استفاده شد، برای تحلیل مسائل بهره میبرد. در این روش، در ابتدا محدودیتهای بنیادین و کلیدی در مسیر موفقیت شناسایی میشوند و در گام بعدی گزینههایی که میتوانند به رفع این محدودیت کمک کنند، تکبهتک آزموده میشوند تا محدودیتها رفع شوند.
بیان اهداف و چشماندازها
جف بزوس و ایلان ماسک در شکل و شیوهٔ بیان اهداف و ترسیم چشماندازهایشان هم با یکدیگر متفاوتاند. ماسک بهشدت برونگراست (برونگرایی) و ایدههای خود را با سروصدای زیادی مطرح میکند؛ اما بزوس در این زمینه درونگرایانهتر عمل میکند. این تفاوت در رویکردها ناشی از تفاوت ویژگی های شخصیتی این دو مدیر است یا چیز دیگری؟ در پاسخ باید بگوییم که این تفاوت، ریشه در مشکلات و مسائلی دارد که آنها برای حلکردن برای خود مطرح میکنند.
بزوس، درونگراتر است (درون گرایی)؛ زیرا بهدنبال حل مشکلات فعلی مشتریان است و نیازی به تأکید روی خلاقیت ندارد. تنها چیزی که باعث میشود او از رقبای خود پیشی بگیرد، سرعت عمل بیشتر است. پس بهخوبی میداند که اعلام ایدهها و اهدافش میتواند رقبا را نسبت به راهحلهایی که در آستین دارد، هوشیار کند؛ پس ترجیح میدهد با چراغ خاموش در حرکت بهسوی هدف گام بردارد.
اما ماسک بهدنبال مطرحکردن ایدههایی نو و فناوریهایی تازه است؛ پس نیاز دارد تا با مطرحکردن آنها، توجه مشتریان و مخاطبان آتی خود را جلب کند. این کار یعنی مطرحکردن ایدهها و ترسیم آنها بهشکلی باشکوه باعث میشود تا سرمایههای مالی و انسانی هم بهسوی او جذب شوند و برای پیشبرد پروژهها به یاریاش بیایند.
تفاوتهای سبک رهبری
افزون بر آنچه گفته شد، تفاوتها در سبک رهبری بزوس و ماسک هم موجب رویکردهایی متفاوت در زمینهٔ بیان اهداف و چشماندازها میشود. زمانی که ماسک در سال ۲۰۰۲، پروژهٔ اسپسایکس را آغاز کرد، به این نکته اشاره داشت که هدفش از انجام این پروژه، ایجاد انقلابی در زمینهٔ سفر به فضاست؛ بهطوری که انسانها بتوانند در سیارههای دیگر زندگی کنند. او از سفر به مریخ و زندگی در آن گفت و حتی هزینههای لازم را برای این کار تخمین زد و آن را به مردم اعلام کرد (برای این کار بهباور ماسک، کمتر از نیممیلیون دلار نیاز است).
در مقابلِ ماسک، بزوس قرار دارد که پروژهٔ بلو اوریجین خود را در سال ۲۰۰۰ در سکوت خبری آغاز کرد. نخستین مصاحبهٔ او دربارهٔ این پروژه و شرکت، در سال ۲۰۰۵ یعنی پنج سال پس از افتتاح آن صورت گرفت. جف بزوس ترجیح میدهد تا در سکوت به آزمایش و یادگیری بپردازد و پیش از آنکه به نتیجه و دستاوردی خلاقانه نرسیده است، آن را مطرح نمیکند.
نتیجه گیری :
هرچند که شیوهٔ رهبری بزوس و ماسک در مدیریتِ خلاقیت و نوآوری با یکدیگر متفاوت است، هر دو دستاوردهای مهمی دارند و در شمار برترین رهبران خلاق دنیا قرار میگیرند. مسیر حرکت متفاوت این دو فرد در خلال محدودیتها و چالشها نشان میدهد که خلاقیت، فرمول خاصی ندارد. زیرا اگر پای حکمی کلی و روشی مشخص در میان بود، همه به رهبرانی اثرگذار بدل میشدند.
دیدگاه خود را بنویسید